آن ماه پاره را در آغوش گرفتم. دیدم بعکس نوزادان دیگر، از آلایش ولادت پاک و پاکیزه است! این هنگام امام حسن عسکرى علیه السّلام صدا زد: عمه جان! فرزندم را نزد من بیاور چون او را نزد پدر بزرگوارش بردم، امام دست زیر رانها و پشت بچه گرفت و پاهاى او را بسینه مبارک چسبانید و زبان در دهانش گردانید و دست بر چشم و گوش و بندهاى او کشید و فرمود: فرزندم! با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت:

اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللَّهِ‏

آنگاه بر امیر- المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السّلام درود فرستاد و چون بنام پدرش رسید، دیدگان گشود و سلام کرد. امام فرمود: عمه جان! او را نزد مادرش ببر تا باو نیز سلام کند و باز نزد من بر گردان. چون او را نزد مادرش بردم سلام کرد، مادر نیز جواب سلامش را داد. سپس او را پیش امام حسن عسکرى علیه السّلام برگردانیدم.

مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، متن، ص: 184